بدون عنوان

1390/11/15 16:59

نویسنده : افسانه- مهدی

144 بازدید

اشتراک گذاری

باران زندگی من

تازه یاد گرفتی که با رورورکت بری و در کابینت و بازکنی وولش کنی محکم بخوره بهم تعجب یه بار رفتی سراغ کشو وقتی بازش کردی بارورورکت خوردی به درکشو انگشتت موند لای در کشو خیلی گریه کردی اما از بس شیطون بودی بازم رفتی سراغ همین کار . مشغول تلفن هرروز که میگذره چیزهای جدید تری یاد میگری .

وقی کار بدی میکنی صدات میکنم باران برام نازمیکنی و چشمک میزنی خجالت

هروقت میخوام جاروبرقی بکشم نمیزاری آخه خیلی از جاروبرقی خوشت میادهمش دنبالش میایی.

دوست دارم عشق من

پسندها (0) پسندیدم

شما اولین مشوق باشید!

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان آینده
15 بهمن 90 18:54

سلام تقریبا همه بچه ها عاشق جاروبرقی اند . اگر دوست دارید میتونیم با هم تبادل لینک کنیم

عمو مجید
16 بهمن 90 11:35

پدر : یالا بیا زودتر غذات رو بخور ... بچه : نه نمی خورم ... پدر : تو میدونی میلیونها بچه تو آفریقا محتاج همین غذایی هستند که تو حتی راضی به نگاه کردن به اون نیستی ؟ بچه : خب پس چرا این غذا رو براشون نمیفرستی ؟